محرمانه ترین دانشمند شوروی

© Sputnikآکادمیسین سرگی کارولف، پدر فضانوردی اتحاد شوروی
آکادمیسین سرگی کارولف، پدر فضانوردی اتحاد شوروی - اسپوتنیک ایران
اشتراک
کارولف شیفته آسمان و زنان بود.

قرن بیستم — دوران تکان ها و فجایع و  تغییرات بنیادی  اجتماعی بود.  این دوران  قهرمانان  و  شخصیت های  دولتی و اجتماعی و انسانهای کبیری را  خلق کرد.  در باره فراز و نشیب ها و لحظات سعادت بار و  تراژدی های شخصی، دوستی و خیانت  در  زندگی آنها در برنامه «  تاریخ روسیه: قرن بیستم» برایتان تعریف می کنیم.

سرگی کارولِف، محرمانه ترین دانشمند شوروی. مرگ  سایه او بود ، اما به نظر می رسید یک نیروی آسمانی  از این نابغه محافظت می کند.  هواپیمایش  سقوط کرد، در زندان کم مانده بود با زندگی وداع کند و اگر شتاب بیشتری به خرج می داد در اقیانوس غرق شده بود… کشتی  که  می بایست با آن سفر کند پنج روز پس از آغاز شناوری  دچار سانحه شد. او دیر به کشتی رسید. کارولف زنده ماند تا امتحانات طاقت فرسا را از سر بگذراند و اولین کسی باشد که راه انسان به سوی ستارگان را هموار می سازد.  سرگی کارولِف « پدر»  فضانوردی  شوروی است.

 اکتبر سال 1957 میلادی تمام دوستداران رادیو در سراسر جهان، رادیوهای خود را  روی یک موج تنظیم کردند.  چه چیز جالبی در سیگنال های یکنواخت  وجود داشت که از  گیرنده پخش می شد؟   آنها سیگنال های فضایی بودند:  اولین ماهواره مصنوعی  زمین سیگنال  می فرستاد.  موشک « ار-7»  که توسط سرگی کارولِف  طراح نابغه ساخته شده بود آن را به مدار زمین رسانده بود.  موشک مشابهی  12 آوریل  سال 1961 میلادی  یوری گاگارین، اولین فضانورد جهان را به مدار زمین رساند. اولین فضانورد زن جهان نیز با موشک ساخت  کارولِف به فضا پرواز کرد و با کمک همین موشک  در ماه مارس سال 1965 میلادی  انسان برای نخستین بار وارد فضای  آزاد کیهان شد.

در باره کارولِف می گفتند که احتمالا  تا قبل از او انسانی روی زمین وجود نداشته است که تا این حد شیفته آسمان و زنان باشد.  خانه ای  که سرگی جوان در آن زندگی می کرد  در نزدیکی محل استقرار  هنگ هوایی نیروی دریایی قرار داشت.  آرزوی پرواز ، راهنمای آسمانی  تمام زندگی سرگی شد.  این جوان با استعداد ابتدا به خلبانان و  مکانیک ها کمک کرد  و  بعد یک متخصص  حرفه ای  هواپیما شد.

سرگی دوست داشت  روی پشت بام برود و  به آسمان نگاه کند.  حتی اولین بار  روی پشت بام  دوست دختر عزیزش را بوسید.  کسنیا خواستگاران زیادی داشت.  سرگی کارولِف هم یکی از آنها بود.  اما او منتها سعی خود را کرد تا کسنیا فقط مال او باشد.  روی دست بلند می شد و دورش می گشت و  و زیر کشتی های باری  در دریا شنا می کرد تا  بتواند او را تحت تأثیر قرار بدهد.  یکبار به خاطر او  بر لبه پشت بام روی دودست  بلند شد.  همانجا روی پشت بام کسنیا برای اولین بار به سرگی اجازه داد  او را ببوسد.

کارولف از او تقاضای ازدواج کرد، کسنیا در جواب گفت هرچند او را دوست دارد ولی تا پایان تحصیلات و دستیابی به استقلال مالی ازدواج نخواهد کرد.  سرگی برای ادامه تحصیل ابتدا به کی یف و بعد به مسکو رفت.  پس از پایان  دانشگاه، سرگی دوباره سعی کرد  توافق کسنیا برای ازدواج را بدست آورد، اما او دوباره رد کرد. سرگی عقب نشینی نکرد. تا اینکه بالاخره در ماه اوت سال 1931 میلادی  آنها ازدواج کردند و سرگی او را به مسکو برد.

اما نوابغ همیشه دنبال تجربیات جدید و ماجراجویی  می گردند.  به محض آنکه  کارولِف به آنچه در آرزویش بود دست یافت،  علاقه اش نسبت به زنش از بین رفت. زنان دیگری وارد زندگی  او شدند. یکبار تعریف کردند که کسنیا در جیب  کت شوهرش دو بلیط  تئاتر بالشوی را پیدا کرد.  کارولف هیچ چیز در باره آنها به زنش نگفته بود.  کسنیا حدس زد که حتما قصد دارد با زن دیگری به تئاتر برود.  یکی از  مقامات عالیرتبه نظامی  به کسنیا ابراز توجه می کرد. کسنیا می دانست که درخواست رفتن به بالشوی تئاتر برای  او مشکل نخواهد بود.  هر دو زوج در زمان تنفس  یکدیگر را دیدند.  زن زیباروی مو مشکی همراه سرگی بود.

 روابط عاشقانه شوهرش تا حدی باعث  انزجار کسنیا شد که او تصمیم گرفت  سرگی را ترک کند.  کسنیا گفت می خواهم  سرگی  زندگی خود را  تحت شعار  عزیزش ادامه بدهد: «  بگذارید هر کس هر طور دلش می خواهد زندگی کند».  کارولِف و کسنیا رسما  25 سال  زن و شوهر بودند، اما فقط 8 سال با هم زندگی کردند. ناتاشا دختر آنها که با مادرش زندگی می کرد در سن 12 سالگی از « بی وفایی» های پدر آگاه شد.  عکس های او را ریز ریز کرد و گفت که دیگر  نمی خواهد پدر را ببیند. شکاف بین پدر ودختر تا پایان  زندگی کارولِف حفظ شد.  آنها بندرت  ملاقات می کردند. کارولِف در مراسم عروسی دخترش حضور نداشت.

سرگی کارولِف می گفت که به خدا ایمان ندارد.  اما کسانی که در سالهای دیرتر با او آشنا بودند  تأیید می کردند که او آدم عمیقا مذهبی بود.  دلایل زیادی برای ابراز چنین  عقیده ای وجود داشت: سرگی بارها  دچار وضعیتی شده بود  که فقط دخالت نیروی آسمانی  می توانست زندگی او را نجات بدهد.

 تز او در باره هواپیما بود.  سرگی هواپیمای خود را تحت رهبری  آندری توپولوف  طراح مشهور  شوروی ساخت.  سرگی بارها  در کابین هواپیمانشست تا هواپیما را آزمایش کند. رهبران  کشور  طرح او را موفق نامیدند و  آینده درخشانی برای او آرزو کردند. همانا در زمان پروازهای  آزمایشی،  کارولِف برای نخستین بار به چشمان مرگ نگریست.  یکبار موتور هواپیما هنگام پرواز از کار افتاد.. هواپیما روی بام  انبار سقوط کرد. کارولف، بطور معجزه آوری نجات یافت. مرگ او حتمی بود، اما  فقط دچار ضربه مغزی خفیف شد.

امتحانات سخت تر زندگی هنوز در پیش بودند.  در زمان سرکوب های استالینی  در سال 1938 میلادی  کارولف، را  بر اساس خبرچینی دروغ دستگیر کردند.  او  و دیگر  کارمندان انستیتوی جت را به  خرابکاری متهم کردند. بر طبق این ماده قانون جزایی  تیرباران در انتظار او بود.  اما دادگاه 10 سال حبس در اردوگاه کار اجباری برای او مقرر کرد. زندان  سرگی را آبدیده کرد.  وقتی او را آزاد کردند و  به مسکو بردند تا در دفتر محرمانه  طراحی کار کند  که دانشمندان و  مهندسان  سرکوب شده شوروی در آنجا کار می کردند، آزمایشات  جدید دیگری در انتظار او بود.

کارولِف در باره آزادی  و معجزه های بعدی چنین تعریف کرد: «  از در بیرون می روم ، روبرویم  خورشید در حال طلوع است و پشت سرم  سوراخ سیاه اردوگاه.  کامیونی مرا از اردوگاه  تا ماگادان رساند.  پول نداشتم.  چکمه هایم را در ازای  خرج راه دادم.  در ماگادان، هوا فوق العاده سرد بود.  خیلی گرسنه بودم و از  آخرین نیرویم  برای جلو راندن پاهای یخ زده ام  استفاده می کردم. تلو تلو می خوردم.  ناگهان — درست  جلوی پایم توی راه نان افتاده بود! فکرکردم حتما دچار وهم وخیال شده ام.  اما  دولا شدم و نان را برداشتم.  واقعا هم نان بود! هنوز گرم بود.  کی آن را برایم فرستاده بود؟  احتمالا  از  کیسه خرید رهگذری و یا از توی ماشین نان افتاده بود.  فقط به برکت آن  نان گرم زنده ماندم».

سرگی پس از خروج از اردوگاه  راهی ماگادان شد تا بتواند هر چه سریعتر  به کشتی ای برسد  که می بایست او را به بخش اروپایی  کشور برساند.  اما تا او به ماگادان رسید، کشتی رفته بود.  شش ماه دیگر باید برای آمدن کشتی بعدی صبر کند.  کارولِف به سرنوشت لعنت فرستاد که نگذاشت  او به مسکو برسد.  اما معلوم شد که او باید سپاسگزار  سرنوشت خود باشد.  کشتی که بدون سرگی شناوری آغاز کرد  بر اثر  سانحه دریایی غرق شد.  تمام مسافران آن کشته شدند.

کارولف بهر حال تا مسکو رسید.  آندری توپولوف  استاد سابق  سرگی رئیس دفتر  محرمانه طراحی  بود.  در ماه اوت سال 1944 میلادی  از او رفع  اتهام شد و سپتامبر سال 1945 میلادی  برای مطالعه تجربیات  مهندسان آلمانی به آلمان فرستاده شد.  تجربیات آنها مهم بود، اما کارولِف نمی خواست دستاوردهای بیگانه را تکرار کند.  او ایده های  خود را  پیش برد. پس از بازگشت از آلمان  در ژانویه سال 1947 میلادی  موشک ساخت خود را  امتحان کرد.  ابتدا برای  نیروهای مسلح  اتحاد شوروی.اولین  موشک های بالستیکی اساس  قدرت دفاعی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تشکیل دادند. در  سال 1956 میلادی  موشک دوپایه  بین سیاره ای  بالستیکی با  کلاهک جدا شونده  و طول پرواز 8  هزار کیلومتر تحت رهبری او ساخته شد.  سپس همین موشک  نمونه ای برای ساخت سفینه  « واستوک —1»  شد  که یوری گاگارین  اولین فضانورد جهان  با آن پرواز کرد.  اولین قمر مصنوعی  زمین، اولین  پرواز انسان به فضا  و  اولین دستگاه های فضایی  که به کره ماه رسیدند  — همه آنها با موشک های  ساخت کارولِف نابغه  به مقصد رسیدند.

بهار سال 1947 میلادی در انستیتویی  که کارولِف ریاست آنها را عهده دار بود  تنها مترجم زبان انگلیسی کار می کرد.  اسم او نینا بود.  باقی مترجمان  با زبان آلمانی سرو کار داشتند.  یکبار رئیس بخش مترجمان گفت: «  مجلات انگلیسی زبان زیادی نزد کارولِف جمع شده است. به نزد او بروید، او به شما می گوید کدام مجلات ترجمه شوند».  کارولِف  چند مجله انگلیسی و آمریکایی را  به نینا داد و گفت: « لطفا این مقاله را  ترجمه کنید».  ترجمه نینا بد از آب درآمد، زیرا با عبارات و اصطلاحات فنی آشنا نبود.  مهندسی  در اختیار او گذاشتند تا نینا بتواند  مقاله را بشکل صحیحی ترجمه کند.  دوباره به نزد کارولِف رفت. سرگی از ترجمه دوم راضی بود.  کارولِف از آن به بعد بیشتر از کمک نینا استفاده می کرد.

یکبار پس از دیدار کاری، راننده  کارولِف آنها را به رستوران برد.  ناگهان سرگی شروع کرد به تعریف  در باره  زندگی خودش، در باره آلمان، خانواده ای که تصمیم گرفته بود دیگر  به آنجا برنگردد.  بعد از نینا پرسید او را به کجا  برساند.  معلوم شد هر دوی آنها  در یک ساختمان زندگی می کنند.  نینا در طبقه اول و کارولف، در طبقه دوم.  هر دو سخت از این چرخش  حادثه تعجب کردند.  نینا  آن شب نزد او ماند. آن شب سرآغاز پیوند آنها تا پایان عمر بود. نینا 27 سال داشت و سرگی 40 سال.

نینا زن او  بود، اما  کارولِف دوباره  به مأموریت های  بی مدت می رفت. شواهد  روابط عاشقانه او در این دوره حفظ نشده است.  به احتمال قرین به یقین  طراح کل دست از عادت خود نکشیده بود، اما در باره آنها  سکوت  می شد. فقط یک موضوع آشکار بود و اینکه کارولِف از تنهایی رنج می برد. حتی با نینا که شدیدا عاشقش بود، احساس تنهایی می کرد.  نوابغ اغلب تنها هستند.  آنها در زندگی شخصی  بدشانس هستند.

اواسط دهه1950 میلادی کارولف، ایده پرواز انسان به کره ماه را  مطرح کرد. برنامه  مربوطه فضایی  تحت حمایت  خروشِف رهبر شوروی  طراحی شد.  اما برژنف که جانشین خروشِف شد  این جهت را  ارجح ندانست  و برنامه  «ماه» کارولِف تعطیل شد.

یکی از همکاران او  در دفتر خاطرات خود نوشت: « کارولِف آدمی شکاک، بدبین و خودخواه بود  و با نظر بسیار بدبینانه ای به آینده می نگریست».  آلکسی لئونوف، فضانورد ، اولین انسانی که در سال 1965 میلادی وارد فضای باز کیهان شد  و آشنایی خوبی با طراح کل شوروی داشت در باره کارولِف نوشت: «  او هیچوقت رفتار خشنی نشان نمی داد… او هرگز  گله و شکایت نمی کرد و بر هیچ کس لعنت نمی فرستاد  و  فحش وناسزا نمی گفت.  او وقت اینجور کارها را نداشت.  او می دانست که کینه و خشونت مانع از پیشرفت می شود».

سرگی کارولِف با ادامه  تکامل برنامه  پروازهای سرنشیندار  اطراف کره زمین  اجرای ایده  خود در باره ایستگاه  مداری  سرنشین دار را آغاز کرد که بتواند مدت طولانی در فضا کار کند.  سفینه فضایی « سایوز»  نتیجه تلاش  او بود. بخش  اقامت مدت دار یکی از برنامه های  این سفینه بود. فضانوردان می توانستند بدون لباس فضایی  در آنجا قرار داشته باشند و به پژوهشهای  علمی بپردازند.  در جریان پرواز  اتصال اتوماتیک  دو سفینه « سایوز» در مدار  و  رفت و آمد فضانوردان از یک  سفینه به سفینه دیگر  از طریق فضای باز کیهانی در لباس فضانوردی درنظر گرفته شده بود.

 سرگی کارولِف تا اجرای  ایده های خود زنده نماند.  ایستگاه فضایی دیرتر  ساخته شد.  طراح کل و « پدر فضانوردی»  اتحاد شوروی بر اثر بیماری در سال 1966 میلادی درگذشت.

پس از سوزاندن جسد سرگی کارولِف،  فضانوردان یوری گاگارین و ولادیمیر  کوماروف  که شاگردان عزیز  سرگی بودند، درخواست کردند  بخشی از خاکستر او  به آنها داده شود. آنها می خواستند آن را با  سفینه بین سیاره ای  در یک محفظه ویژه با آرم  اتحاد شوروی —  به کره ماه بفرستند تا بدین ترتیب حداقل بعد از مرگ آرزوی  کارولِف  برآورده شود.  اما در واقع چه اتفاقی افتاد؟ هیچ کس  نمی داند.

بزودی کوماروف بطور تراژیک جان سپرد و یکسال بعد  گاگارین در یک  سانحه هوایی جان خود را از دست داد —   قیمت گزافی  که بشریت برای  هموار کردن راه بسوی ستارگان می پردازد.

نوار خبری
0
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала