اسپوتنیک به نقل از مجله هفتگی اسپکتیتر چاپ انگلیس می نویسد: در تاریخ 7 مارس، رئیس سابق شرکت غول پیکر هواوی چین در یک مصاحبه اعلام کرد: "جاسوسی کردن از خصوصیات ذاتی و طبیعی نوع بشر است".
تجسم بارز این غریزه یک روزنامه نگار قدبلند بود که او را در اکتبر سال 1941 در خانه اش در توکیو بازداشت کردند. او به پلیس ژاپن اعلام کرد: "من یک نازی هستم!" پس ار پنج روز او به همه چیز اقرار کرد.
در طی 50 بازجویی، ریچارد زورگه ماسک "خبرنگار خارجی را که به مدتو 12 سال داشت دور انداخت و چهره واقعی خود را نشان داد. او در یک زمان عضو حزب نازی آلمان و حزب کمونیست اتحاد شوروی بود. براساس اطلاع اوون متیوز، آخرین و موثق ترین بیوگرافی نویس او، هیچ مامور مخفی دیگری نبود که برای چنین مدت طولانی به نفع مسکو به این خوبی کار کند.
این کارشناس نوشت: زورگه همواره با بی خیالی ظاهری در مرکز توجه عمومی قرار داشت، او همسر مردی را به هوس انداخت و همخوابه کرد که برایش مهمترین منبع اطلاع بود. وی سوار بر موتور سیکلت هنگامی تصادف کرد که بسیاری اسناد محرمانه بهمراه داشت. در یک موقع وی در حالت مستی در اتاقی پر از نازی ها از استالین ستایش کرد. مورِی سِیل، یکی دیگر از خبرنگاران خارجی که بعدا به توکیو آمد، او را یکی از "دوقلو روانی" از کیم فیلبی نامید، که یک نوع نادر از "ماموران مخفی" بود که به عقیده او "ظاهرنماییشان همان پنهانکاری بود".
زورگه پس از مرگ از احترام مسکو محروم شد و توسط افسران اطلاعاتی شوروی تحقیر گردید و به "نسخه شوروی جیمز باند زبل" تبدیل گردید. امروزه بیش از 100 کتاب در باره او نوشته شده است، یک فیلم هنری گرفته شده و یک نمایش تئاترال به صحنه در آمده است. انجمن زورگه نیز در ژاپن تاسیس شد و اعضای آن هر سال در توکیو گرد هم می آیند تا در باره این موضوع بحث کنند که او در واقع چه شخصی بود. در جریان همه اینها شخصیت حقیقی او منسجم می شود.
متیوز با استناد به آرشیو سرویس ویژه نظامی شوروی واقع در شهر پودولسک 38 کیلومتری جنوب مسکو در باره سابقه زورگه می نویسد: حتی سرهنگ گشتاپو راینهارد هایدریش بر آن بود که زورگه بسیار جذاب بود و برخورد به او در هر جایی که می رفت خوب بود. دیگران او را لافزن و خودکام می دانسته و می گفتند که وی بیش از هر چیز خود را دوست داشت. او در حالت مستی شمشیر سامورایی را تکان داده و تهدید کرد که حاضر است هیتلر را اعدام کند و خودش خدا شود. او چند اسم مستعار- رامزی، اینسون، ُپست و سی معشوقه داشت.
کلید موفقیت زورگه این بود که او اسرار را سرقت نکرد، اما آنها را مبادله می نمود. اوت سفیر آلمان در ژاپن در سفات توکیو به زورگه آزادی بی سابقه در دسترسی به اسرار نظامی آلمان داد. زورگه از عکس هایی که در اختیار او بود، عکس گرفت. در عوض زورگه به سفیر آلمان اسنادی حاصله از هوتسومی اوزاکی مامور مخفی دیگر که جنب نخست وزیر فومیمارو کونوئه کار می کرد، داد. زورگه همه این اسناد را به مسکو فرستاد و یک بسته به شکل عکس های سینه همسر ماکس کلائوزن بود. در میان 30 قطعه میکروفیلم، اطلاعات خیلی محرمانه قرار داشت.
راز شکست زورگه این بود که مسکو به اطلاع وی در باره تاریخ حمله هیتلر به شوروی باور نکرد، هر چند که آن تاریخ دقیق بود. وی به فراست در سال 1937 از دستور مرگبار احضار نمایندگان شوروی از خارج به مسکو برای "انجام وظایف جدید" اطاعت
خوانندگان علاقمند به احساس نوعی واکنش انسانی نسبت به وحشت و کابوسی که استالین راه انداخته و به اینکه زورگه یاس و ناامیدی خود را ابراز کند، بی خود این کار را می کنند. آخرین چیزی که او قبل از اینکه در نوامبر 1944 به دار آویخته شود گفت این بود: "زنده باد ارتش سرخ! بین الملل کمونیستی و حزب کمونیست شوروی! " تا آخرین نفس او امیدوار بود که مسکو مداخله کند و او را نجات دهد. اما کمیسریای مردمی امور داخلی شوروی از وجودش فراموش کرد. در آن نهاد ثبت شده بود که او در 1942 تیرباران شد.
کمیسریا به همسر روسی کاتیا خبر دستگیری اش را نداد و او را به تبعید در سیبری فرستاد، جایی که مریض شد و درگذشت. کاتیا به همسر خود نوشت: "من امید را از دست دادم که تو زنده هستی. محکم تو را در آغوش می گیرم. کاتیای تو". کارمند بخش چهارم کمیسریا محل کار زورگه)، که در آن هر کارمند دهم تیرباران شد، نامه کاتیا را در پرونده زورگه گذاشت و نامه در آن ماند و هرگز جایی فرستاده نشد.