همانطور که در یادداشتهای گذشته اشاره داشتم، ایالات متحده در قرن حاضر با سه تغییر عمده در سیاست خارجه مواجه است: تغییر تئوری سیاست خارجه در خاورمیانه از واقع گرایی تهاجمی به واقع گرایی تدافعی، تغییر در سیاستهای اعمالی در قبال چین از سیاست ایجاد توازن به وسیله تعامل مستقیم که در زمان نیکسون طرح ریزی شد به سیاستهای محدود سازی، و نهایتا تغییر ژئوپولتیک از خاورمیانه به شرق آسیا. شاید اهداف سالهای اخیر ایالات متحده و روسیه در خاورمیانه در تضاد بوده باشند اما واشنگتن در راستای اهداف خود در شرق آسیا نیاز مبرم به همیاری روسیه دارد و همین مسئله بهانهای ست برای نزدیک شدن سیاستهای کاخ سفید و روسیه در خاورمیانه. توجه کنونی ترامپ به خاورمیانه نیز دقیقا در همین راستا و با هدف ایجاد برگهای جدید بازی در مقابل روسیه است تا بتواند با استفاده از آنها به داد و ستد سیاسی با مسکو بپردازد.
اما آیا پشتیبانی هژمونیک عربستان از اسرائیل و در کنار آن تجهیز تسلیحاتی عربستان میتواند به مثابه زنگ خطری برای ایران در معادلات منطقهای باشد؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید جایگاه اسرائیل در مناقشات منطقهای را مشخص کرد. تل آویو به دلیل عدم بهره بندی از پتانسیلهای لازم جهت درگیری در مناقشات بین المللی، از ورود به مناقشات منطقهای که در سالهای اخیر شکل بین المللی به خود گرفته و دارای پارامترهای لازم جهت ایجاد یک بحران جهانی ست صرف نظر کرده و این سیاست در آینده نیز با تغییرات اندک ادامه خواهد یافت زیرا علت اصلی اتخاذ این موضع از سوی تل آویو نقصان ارتش زمینی با قابلیت نبرد برون مرزی بوده نه هژمونی و
در پایان باید خاطر نشان ساخت، در حال حاضر ایران تنها کشور در منطقه است که دارای نیروی نظامی زمینی با قابلیت اجرای عملیات برون مرزی، حتی با فاصله صدها کیلومتر در آن سوی مرزهای خود میباشد و تجربه جنگ سوریه نیز نیروهای پدافندی ایران را به حالت نیروهای بالقوه آفندی تغییر داده، از این روی قطعا اسرائیل و عربستان هرگز به بازی رو در رو با ایران نخواهند پرداخت و بحران خاورمیانه همچنان به شکل جنگ نیابتی ادامه پیدا خواهد کرد.