البته با توجه به شرایط کاندیداتوری آقای جهانگیری انصراف وی تاثیر بسزایی در کارزار انتخاباتی آقای روحانی نداشته و فقط می تواند از تشتت آرای اصلاح طلبان تندرو که ممکن بود برای نمایش قدرت به جهانگیری رای دهند جلوگیری کند.
پس از این انصراف اصلاح طلبان تندرو که بخش قابل توجهی از آنها حاضر به رای دادن نیستند یا مجبور هستند به آقای روحانی رای دهند و یا اینکه به قهر خود با صندوق های رای ادامه دهند.
اگر این روزها مخصوصا شب ها گشتی در شهر تهران بزنید بوضوع می توانید مشاهده کنید که از منطقه هفت تیر به بالا طرفداران آقای روحانی اکثریت را تشکیل می دهند و با ماشین های لوکس در حال تبلیغ برای او هستند و از منطقه هفت تیر به پایین طرفداران آقای رئیسی اکثریت را تشکیل می دهند و با ماشین های نسبتا متوسط و یا موتور در حال گشت زدن و تبلیغ برای او هستند.
همین صحنه می تواند تداعی کننده این صحنه باشد که این روزها نه فقط دو قطب سیاسی در جامعه ایران با یکدیگر در حال جدل هستند بلکه دو قطب فرهنگی جامعه نیز با یکدیگر در حال مبارزه هستند.
جدال سیاسی دو جناح اصلی قدرت در ایران که امروزه با نام جناح اصلاح طلب و اصولگرا شناخته می شوند به اوایل انقلاب بر می گردد زمانی که اصلاح طلبان همان چپ های انقلاب بودند و اصولگرایان راست های انقلاب و شاید بسیاری ندانند که اصلاح طلبانی که امروزه از آقای روحانی حمایت می کنند و با ماشین های لوکس در خیابان ها برای او تبلیغ می کنند روزی همان هایی بودند که به دنبال ساده زیستی و ایجاد جامعه ای سوسیالیست بودند و عمده آنهایی که به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و موجب قطع رابطه با ایالات متحده شدند همان چپ های انقلابی بودند که بعدها به عنوان اصلاح طلب از آنها یاد شد و در مقابل اصولگرایان همان بازاری هایی بودند، که امروزه تنها آقای میرسلیم به عنوان نماینده حزب مؤتلفه در انتخابات آنها را نمایندگی می کند، و به دنبال فضای باز ارتباط با جهان و ایجاد کسب و کار و تجارت با خارج بودند، در آن زمان آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی کنار هم لیدر این جناح بودند.
آقای روحانی هم روزی جزو همان اصولگراها بودند و زمانی که نماینده مجلس بودند عضو فراکسیون اصولگراهای مجلس به حساب می آمدند.
اما به هر حال از آن زمان تا به حال سیب های سیاسی چندین بار چرخیده اند و فضای سیاسی امروز جامعه کاملا تغییر کرده.
تنها چیزی که هنوز باقی مانده جنگ قدرت دو جناح اصلی قدرت در ایران است که از همان ابتدای انقلاب تا به حال ادامه داشته.
جدال سیاسی دو جناح اصلی قدرت در ایران که امروزه با نام جناح اصلاح طلب و اصولگرا شناخته می شوند به اوایل انقلاب بر می گردد زمانی که اصلاح طلبان همان چپ های انقلاب بودند و اصولگرایان راست های انقلاب و شاید بسیاری ندانند که اصلاح طلبانی که امروزه از آقای روحانی حمایت می کنند و با ماشین های لوکس در خیابان ها برای او تبلیغ می کنند روزی همان هایی بودند که به دنبال ساده زیستی و ایجاد جامعه ای سوسیالیست بودند و عمده آنهایی که به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و موجب قطع رابطه با ایالات متحده شدند همان چپ های انقلابی بودند که بعدها به عنوان اصلاح طلب از آنها یاد شد و در مقابل اصولگرایان همان بازاری هایی بودند، که امروزه تنها آقای میرسلیم به عنوان نماینده حزب مؤتلفه در انتخابات آنها را نمایندگی می کند، و به دنبال فضای باز ارتباط با جهان و ایجاد کسب و کار و تجارت با خارج بودند، در آن زمان آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی کنار هم لیدر این جناح بودند.
آقای روحانی هم روزی جزو همان اصولگراها بودند و زمانی که نماینده مجلس بودند عضو فراکسیون اصولگراهای مجلس به حساب می آمدند.
اما به هر حال از آن زمان تا به حال سیب های سیاسی چندین بار چرخیده اند و فضای سیاسی امروز جامعه کاملا تغییر کرده.
تنها چیزی که هنوز باقی مانده جنگ قدرت دو جناح اصلی قدرت در ایران است که از همان ابتدای انقلاب تا به حال ادامه داشته.
در انتخابات سابق ما می توانستیم مشاهده کنیم که دو جناح اصلی قدرت هر کدام با چند کاندیدا وارد عرصه رقابت می شوند و منتظر می مانند تا در نهایت ببینند کدام کاندیدا می تواند نظر بخش بزرگتری از جامعه را کسب کند اما اصلاح طلبان در چند انتخابات سابق به این نتیجه رسیدند که برای پیروزی نیاز دارند تمام توان خود را پشت سر یک ابر کاندیدا، هر چند این کاندیدا تمام خواسته های آنها را براورده نکند، متمرکز کنند تا در انتخابات پیروز شوند.
ظاهرا اینبار اصولگرایان نیز به همین نتیجه رسیده اند تا تمام توان خود را پشت سر یک ابر کاندیدا متمرکز کنند تا به قدرت برسند و تجربه تشتت آرای آنها در انتخابات سابق درسی بسیار آموزنده برای آنها به حساب می آید.
به این ترتیب است که امروزه مشاهده می کنیم رقابت انتخاباتی در ایران به دو ابر کاندیدای اصلی یعنی آقایان روحانی و رئیسی محدود شده و علیرغم همه آمار و ارقام منتشره، که به نظر بنده بخش بزرگی از آنها ساختگی است، رقابت دو کاندیدا بسیار نزدیک است و جنگ بر سر یکی دو درصد آراء بیش نیست.
بد نیست یک حساب دو دوتا چهارتایی با هم انجام دهیم تا متوجه شویم که چرا بنده چنین چیزی را مطرح می کنم.
طبق گفته اخیر آقای رحمانی فضلی وزیر کشور ایران پیش بینی می شود حدود 70-72% واجدین شرایط رای در این انتخابات مشارکت داشته باشند. بنده باور دارم به دلیل همزمانی این انتخابات با انتخابات شوراها حتی ممکن است این درصد مقداری هم بیشتر نیز باشد.
حال اگر همین درصد را نیز ملاک قرار دهیم یعنی چیزی حدود 28-30% واجدین شرایط ممکن است رای ندهند.
این به این معنا است که بیشتر آمار و ارقام منتشره همه بر مبنای همان 70 درصدی که قرار است رای دهند می باشد.
ظاهرا اینبار اصولگرایان نیز به همین نتیجه رسیده اند تا تمام توان خود را پشت سر یک ابر کاندیدا متمرکز کنند تا به قدرت برسند و تجربه تشتت آرای آنها در انتخابات سابق درسی بسیار آموزنده برای آنها به حساب می آید.
به این ترتیب است که امروزه مشاهده می کنیم رقابت انتخاباتی در ایران به دو ابر کاندیدای اصلی یعنی آقایان روحانی و رئیسی محدود شده و علیرغم همه آمار و ارقام منتشره، که به نظر بنده بخش بزرگی از آنها ساختگی است، رقابت دو کاندیدا بسیار نزدیک است و جنگ بر سر یکی دو درصد آراء بیش نیست.
بد نیست یک حساب دو دوتا چهارتایی با هم انجام دهیم تا متوجه شویم که چرا بنده چنین چیزی را مطرح می کنم.
طبق گفته اخیر آقای رحمانی فضلی وزیر کشور ایران پیش بینی می شود حدود 70-72% واجدین شرایط رای در این انتخابات مشارکت داشته باشند. بنده باور دارم به دلیل همزمانی این انتخابات با انتخابات شوراها حتی ممکن است این درصد مقداری هم بیشتر نیز باشد.
حال اگر همین درصد را نیز ملاک قرار دهیم یعنی چیزی حدود 28-30% واجدین شرایط ممکن است رای ندهند.
این به این معنا است که بیشتر آمار و ارقام منتشره همه بر مبنای همان 70 درصدی که قرار است رای دهند می باشد.
طبق این آمار و ارقام نزدیک ترینشان به واقعیت نشان می داد آقای روحانی چیزی میان 30-35 درصد آرا را در اختیار داشت آقای قالیباف چیزی حدود 28-30 درصد و آقای رئیسی چیزی حدود 26-28 درصد آرا.
البته باید توجه داشت که بسیاری از این نظر سنجی ها محدوده های جغرافی خود را مشخص نکرده بودند و جامعه آماری مشخصی نداشتند و بیشتر این نظر سنجی ها در محدوده شهر تهران وشهرهای بزرگ انجام شده بود، جاهایی که طرفداران آقایان روحانی و قالیباف اکثریت را تشکیل می دادند در حالی که بخش بزرگی از طرفداران آقای رئیسی در شهرستان ها حضور دارند و بیش از نیمی از جامعه آماری را رای های خاکستری تشکیل می دهند.
اما حتی اگر به همین آمار و ارقام بسنده کنیم با ائتلاف آقای قالیباف و رئیسی باید بالای پنجاه درصد آرا به سمت آقای رئیسی سوق پیدا کند، اما باید توجه داشت که بیشتر آرای طرفدار آقای قالیباف را خاکستری ها تشکیل می دادند که معلوم نیست آیا اینها به آقای رئیسی رای خواهند داد یا نه.
مساله ای که می توان به آن مطمئن بود این است که این جامعه آماری نشان می داد حدود 35% تا حتی 40% طرفدار ادامه دولت آقای روحانی بودند و حدود 60% تا 65 % مخالف ادامه دولت آقای روحانی.
خوب همه این آمار و ارقام به همان 70% که قرار بود رای دهند منتهی می شود یعنی 30% رای دهندگان که قرار بود رای ندهند و می توانند کل انتخابات را زیر و رو کنند معلوم نیست که چه کار می خواهند انجام دهند.
طی دو هفته اخیر آقای روحانی کل انرژی خود را روی این 30% متمرکز کرده چون می داند تمرکز روی قشری که مخالف ادامه کار دولت وی هستند بی فایده می باشد، آنها یا به آقای رئیسی رای خواهند داد و یا اینکه به یکی دیگر از کاندیداهایی که ممکن است باقی بمانند و یا برگ سفید در صندوق خواهند انداخت، کما اینکه در انتخابات سال 1392 مشاهده کردیم که بسیاری از طرفداران آقای احمدی نژاد به دلیل اعتراض به عدم تاید صلاحیت آقای مشاعی به آقای غرضی رای دادند یا برگه سفید در صندوق رای انداختند.
با این شرایط اگر آقای روحانی بتواند بخشی از 30% باقیمانده را به سمت خود بکشاند و در مقابل بخشی از آرای خاکستری که قرار بود به آقای قالیباف رای دهند حاضر نباشند به آقای رئیسی رای دهند عملا می توان گفت دو رقیب امروزه شانه به شانه با هم رقابت می کنند و همه چیز وابسته به لحظه آخر شده.
اصولگرایان با این باور که ائتلاف آقایان رئیسی و قالیباف می تواند انتخابات را در دور اول یکسره کند این ائتلاف را تشکیل داده اند و خوب اگر آن 30% که آقای روحانی روی آنها حساب باز کرده وارد میدان نشوند قطعا خواهند توانست در دور اول اکثریت را به دست آورند.
30% باقیمانده تنها در شرایطی ممکن است رای دهند که واهمه داشته باشند فردی به کرسی بنشیند که منافع و خواسته های آنها را به خطر بیاندازد و امروزه تیم آقای روحانی با تمام توان تلاش دارند همین ذهنیت را در ذهن آنها القا کنند.
حال باید منتظر ماند و دید روز جمعه چند درصد از این 30% وارد میدان می شوند و شرایط را تغییر می دهند یا اینکه آیا انتخابات به دور دوم کشیده می شود و کاندیداها یک هفته دیگر باید تلاش کنند تا آرای بیشتری به دست آورند.
اما چیزی که نمی توان انکار کرد که بوقوع پیوسته این است که فضای جامعه امروزه یک فضای کاملا دو قطبی شده، فضای مبارزه دارا و ندار و فضای رای دادن به ادامه روند فعلی و کار دولت آقای روحانی ویا مخالفت با ادامه کار دولت آقای روحانی.
البته باید توجه داشت که بسیاری از این نظر سنجی ها محدوده های جغرافی خود را مشخص نکرده بودند و جامعه آماری مشخصی نداشتند و بیشتر این نظر سنجی ها در محدوده شهر تهران وشهرهای بزرگ انجام شده بود، جاهایی که طرفداران آقایان روحانی و قالیباف اکثریت را تشکیل می دادند در حالی که بخش بزرگی از طرفداران آقای رئیسی در شهرستان ها حضور دارند و بیش از نیمی از جامعه آماری را رای های خاکستری تشکیل می دهند.
اما حتی اگر به همین آمار و ارقام بسنده کنیم با ائتلاف آقای قالیباف و رئیسی باید بالای پنجاه درصد آرا به سمت آقای رئیسی سوق پیدا کند، اما باید توجه داشت که بیشتر آرای طرفدار آقای قالیباف را خاکستری ها تشکیل می دادند که معلوم نیست آیا اینها به آقای رئیسی رای خواهند داد یا نه.
مساله ای که می توان به آن مطمئن بود این است که این جامعه آماری نشان می داد حدود 35% تا حتی 40% طرفدار ادامه دولت آقای روحانی بودند و حدود 60% تا 65 % مخالف ادامه دولت آقای روحانی.
خوب همه این آمار و ارقام به همان 70% که قرار بود رای دهند منتهی می شود یعنی 30% رای دهندگان که قرار بود رای ندهند و می توانند کل انتخابات را زیر و رو کنند معلوم نیست که چه کار می خواهند انجام دهند.
طی دو هفته اخیر آقای روحانی کل انرژی خود را روی این 30% متمرکز کرده چون می داند تمرکز روی قشری که مخالف ادامه کار دولت وی هستند بی فایده می باشد، آنها یا به آقای رئیسی رای خواهند داد و یا اینکه به یکی دیگر از کاندیداهایی که ممکن است باقی بمانند و یا برگ سفید در صندوق خواهند انداخت، کما اینکه در انتخابات سال 1392 مشاهده کردیم که بسیاری از طرفداران آقای احمدی نژاد به دلیل اعتراض به عدم تاید صلاحیت آقای مشاعی به آقای غرضی رای دادند یا برگه سفید در صندوق رای انداختند.
با این شرایط اگر آقای روحانی بتواند بخشی از 30% باقیمانده را به سمت خود بکشاند و در مقابل بخشی از آرای خاکستری که قرار بود به آقای قالیباف رای دهند حاضر نباشند به آقای رئیسی رای دهند عملا می توان گفت دو رقیب امروزه شانه به شانه با هم رقابت می کنند و همه چیز وابسته به لحظه آخر شده.
اصولگرایان با این باور که ائتلاف آقایان رئیسی و قالیباف می تواند انتخابات را در دور اول یکسره کند این ائتلاف را تشکیل داده اند و خوب اگر آن 30% که آقای روحانی روی آنها حساب باز کرده وارد میدان نشوند قطعا خواهند توانست در دور اول اکثریت را به دست آورند.
30% باقیمانده تنها در شرایطی ممکن است رای دهند که واهمه داشته باشند فردی به کرسی بنشیند که منافع و خواسته های آنها را به خطر بیاندازد و امروزه تیم آقای روحانی با تمام توان تلاش دارند همین ذهنیت را در ذهن آنها القا کنند.
حال باید منتظر ماند و دید روز جمعه چند درصد از این 30% وارد میدان می شوند و شرایط را تغییر می دهند یا اینکه آیا انتخابات به دور دوم کشیده می شود و کاندیداها یک هفته دیگر باید تلاش کنند تا آرای بیشتری به دست آورند.
اما چیزی که نمی توان انکار کرد که بوقوع پیوسته این است که فضای جامعه امروزه یک فضای کاملا دو قطبی شده، فضای مبارزه دارا و ندار و فضای رای دادن به ادامه روند فعلی و کار دولت آقای روحانی ویا مخالفت با ادامه کار دولت آقای روحانی.