یک سال و نیم پیش در یک شب زالینا و حوا دو دوشیزه از خانه خارج و ناپدید شدند. پلیس نتوانسته است ردپای خواهران گم شده را در جایی پیدا کند. ولی در روستا همه میگویند که آنها به سوریه رفتند
در جمهوری های عمدتا مسلمان نشین قفقاز شمالی روسیه رفتن به سوریه و پیوستن به شبه نظامیان داعش و یا جنگیدن و گرفتن شوهری از میان داعشی ها تقریباً به یک سرگرمی و هابی تبدیل شده است.
در اینترنت وبلاگی هست که در آن نام ها و اسامی همه کسانی جمع آوری شده که جمهوری اینگوش را ترک کردند و برای جنگیدن راهی سوریه شدند.
یکی از آنهایی که این مسیر را طی کردند چنین می نویسد: با هواپیما به استانبول عزیمت کردم و بعد از یک مدت با کمک راهنمایی که به نرای گروه تروریستی داعش عمل میکرد وارد خاک جمهوری عربی سوریه شدم. یکی دیگر از افرادی که همین مسیر را طی کردند می نویسد: وقتی ما به ترکیه آمدیم در فرودگاه از ما پرسیدند:
«شما برای جنگیدن به سوریه می روید؟» ما جواب دادیم که ما بعنوان فرد داوطلب سفر می کنیم».
به ما راه دادند.
ارتور و اصلان (اسامی تغییر داده شده است) هر دو از اوستیای شمالی هستند.آنها راهی سوریه شدند ولی بعد از چند روز بازگشتند و به مقام های جمهوری خود تسلیم شدند. ارتور چنین تعریف کرد:
«ما به این خاطر به سوریه رفتیم که میخواستیم به مردم آن کشور کمک کنیم. هدف ما این بود. ما مایل بودیم به کودکانی رحم کیم که والدینشان را کشتند».
اصلان به نوبه خود گفت:
«ما میخواستیم به آنها کمکهای پزشکی برسانیم و به آنها خوراک و لباس بخریم. میخواستیم به بچههای ارشد کمک کنیم. و به کودکان مریض دارو بدهیم».
معلوم نیست که آیا درواقع اینطور بود یا نه. ولی یک چیز معلوم است و آن اینکه رسیدن تا کشور در حال جنگ خانمان برانداز مشکل نبود. یک طرفدار دیگر داعش از اینگوش که اسم او زوراب است ادعا کرد که یک سال تمام محافظ ابو عمر الشیشانی یکی از شرورترین سرکرده های داعش بود. او همچنین متذکرد شد که مترجم الشیشانی در صحبتش با اوستین ها فردی بر خاسته از داغستان بود.
در ضمن هیچکس از افراد باز گشته از سوریه در باره خواهران گم شده چیزی نشنیده بود. ولی یک چیز روشن آن و آن این است که اگر دختران میخواستند همانا به سوریه راه بروند این کار برایشان مشکل نبود.