گزارش و تحلیل

روز ارتش ایران، جشن حرفه ای من

© AFP 2023 / Ali Shaiganنظامیان ارتش ایران
نظامیان ارتش ایران - اسپوتنیک ایران
اشتراک
بو و عطر جوجه کباب ایرانی همه را شیفته می کند .

تا قبل از سال 2014 میلادی،  « روز ارتش ایران»  مملو از احساسات بیادماندنی زیادی نبود.  ایوان زاخاروف خاطرات خود از آن جشن را با شما در میان می گذارد.

بدون کم جلوه دادن اهمیت  این رویداد، اجازه بدهید اعتراف کنم که: برای  من، ابتدا  به عنوان دانشجو — ایران شناس  و بعد  ژورنالیست بین المللی، ضیافت هایی  که به مناسبت این جشن در  محل سکونت سفیر جمهوری اسلامی ایران در  مسکو برگزار می شد،  همیشه  در  وهله اول بهانه ای برای معاشرت با  همکاران محترم  از کشورهای مختلف بود. در شرایط غیر رسمی،  اخبار، عقاید و  البته لبخند ها بین مهمانان رد و بدل  می شد.  افسران حاضر در این ضیافت از اکوادور و  بلاروسی ، ونزوئلا و فنلاند،  برخورد دوستانه  ای داشتند  و صحبتی  از جنگ نمی شد. احتمالا شخصی که برای  اولین بار  در  چنین ضیافتی حضور می یافت  نه فقط  شیفته بو و عطر  جوجه کباب ایرانی می شد،  بلکه خوش رویی و صداقت  میزبان، تازه وارد را شگفت زده می کرد. آمار بخودی خود گویاست.  پس از بازگشت به خانه، جیبم پر از دهها کارت ویزیت  کارمندان عالیرتبه بود.

جای تعجب نیست که « ارکستر  مهربانی»،  رهبر ارکستر نیز داشته باشد.  محمود سجادی  سفیر جمهوری اسلامی ایران در  روسیه طی چند سال   جشن ملی  ایران را  بدون غلو، یک جشن  بین المللی کرد. در شرایطی که نگاه های کج و معوجی به ایران تحت تحریم آن زمان می شد،  چنین جشنی  یک معجزه واقعی بود.

به گفته یکی از مأموران اطلاعاتی  شوروی، آخرین ها — به یاد ماندنی است.   منظور آخرین ضیافت « روز ارتش ملی ایران» برای آقای سجادی به عنوان  سفیر جمهوری اسلامی ایران در روسیه است.   حال و هوای جشن هم شاد و هم  کمی  غم انگیز بود.  در  یکی  از این ضیافت ها،  سفیر محترم ایران  پس از شنیدن تبریکات من،  برای یک لحظه رنگ چهره اش به تیرگی گرائید  و  با  حالتی جدی در جواب گفت: « آقای  زاخاروف ، شما در مقاله خود، مرا «یک مرد زن پرست» نشان دادید. موضوع مقاله  در باره دیدار آقای سجادی با  خانم های روس از  محافل علمی و  روزنامه نگاری  بود  که سفیر ایران بطور مفصل  در باره آن ملاقات برایم توضیح داده بود.  من هم برای یک لحظه در فکر پیدا کردن جواب مناسب  فرو رفتم، اما در همان لحظه  صدای خنده وی را شنیدم. « جای نگرانی نیست. همینطور هم باید نوشت». سجادی  با رضایت و نوازشگرانه به شانه من زد.  اعتراف می کنم که از ارزیابی عالی مهارت حرفه ای خود از سوی شخصیت  رسمی ایران  خوشحال شدم.

برای من و  احتمالا برای بسیاری از مهمانان ، ضیافت  با  نت غم انگیزی به پایان رسید.  قبول این موضوع که مأموریت کاری  محمود رضا سجادی  در روسیه داشت به پایان می رسید واقعا ناراحت کننده بود.

تا  « روز ارتش ملی»  ایران  چند هفته بیشتر باقی نمانده است.  با کمال میل در این جشن شرکت خواهم کرد- جشنی که خاطرات خوشی از آن دارم.

نوار خبری
0
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала