دیگر بر کسی پوشیده نیست که اختلاف های ایران وعربستان سعودی ریشه اصلی اکثر جنگ ها و بحران ها در منطقه خاورمیانه می باشد و تا این اختلافات حل وفصل نشود امکان رسیدن به راه حل برای صلح در این منطقه وجود ندارد و چون امنیت جهانی در خطر است امروزه همه کشورهای جهان متقاضی حل و فصل این اختلافات هستند.
در پی آخرین برخورد طرفین (اعدام شیخ نمر باقر النمر و به آتش کشیده شدن سفارت عربستان در تهران) که منجر به قطع روابط هم شد خیلی از کشورها بیم آن را داشتند که منجر به یک جنگ مستقیم میان دو کشور گردد، برخی تندرو ها در عربستان سعودی تلاش داشتند به این سمت بروند و شیخ نمر را با این هدف اعدام کردند در مقابل در ایران هم برخی که از رفتارهای عربستان بر علیه ایران خسته وخشمگین بودند نیز با تندروهای سعودی همصدا شدند، و آنها نیز بر طبل درگیری مستقیم کوبیدند تا تکلیف یک سره شود.
شاید این قطع رابطه هم لازم بود برای اینکه دو کشور به فکر بیافتند که یا اصلا با هم رابطه ای نداشته باشند و یا اینکه یک رابطه جدید از صفر شروع کنند.
شاید بتوان گفت حسن بزرگ بحران اخیر در این بود که تندروهای سعودی که خواهان جنگ بودند متوجه شدند که کشورهای جهان در این زمینه با آنها همراهی نخواهند کرد و علیرغم به آتش کشیده شدن سفارت آنها در تهران هیچ کشوری که بتوان آن را کشور به حساب آورد حاضر نشد با ایران قطع رابطه کند و حتی کشورهایی که تحت تهدید و سلطه عربستان سعودی هستند نیز حاضر نشدند رابطه خود با ایران را قطع کنند، به این معنا که حتی در صورتی که حتی اگر جنگی پیش بگیرد عربستان سعودی فقط می تواند روی کشورهایی همچون بحرین — سودان — کومور و دجیبوتی حساب باز کند، شاید به خود آیند و متوجه شوند که شرایط تعاملات بین المللی با برخورد با خدم و حشم در کاخ های شیشه ای فرق دارد.
پس از مرگ جمال عبد الناصر کشورهای عربی وارد نوعی جدال فیما بین یکدیگر برای رهبری کشورهای عربی شدند و اخراج مصر از جامعه عرب پس از امضای توافق صلح با اسرائیل در واقع فرصتی برای خارج کردن قدرترین رقیب از صحنه جامعه عرب بود و نه ناراحتی اعراب از امضای توافقنامه کمپ دیوید.
در یمن سعودی ها به هیچ وجه خواهان ثبات و استقرار در این کشور نبودند و به همین دلیل هم از عبدربه منصور هادی که مرد آنها در یمن به حساب می آمد حمایت نکردند وبحران های اقتصادی منجر به اعتراض مردم و تحرک انصار الله گشت. پس از اینکه عربستان متوجه اشتباهات خود در یمن شد برای جلوگیری از به قدرت رسیدن انصار الله و ایجاد ثبات و یکپارچگی در یمن اقدام به دخالت در این کشور نمود و با هزینه کردن مبالغی صدها برابر بیش از آنچه ممکن بود در زمان زمامداری عبدربه منصور هادی خرج کند و ثبات اقتصادی برای این کشور فقیر بوجود آورد، یک جنگ تمام عیار در یمن راه انداخت. این رفتار عربستان سعودی خود به خود زمینه گسترش نفوذ ایران در یمن را فراهم کرد و منطقی هم نیست وقتی ایران می تواند در حیات خلوت دشمن خود نفوذ داشته باشد این کار را نکند.
ایران با استفاده از دیپلماسی ایدئولوژیک خود در صدد گسترش ایدئولوژی خود در دیگر کشورها است و طی چند دهه اخیر توانسته با حذف بحث ملی گرایی (عرب و عجم که زمانی عبد الناصر پرچم دار آن بود) در میان اعراب نفوذ کند. علاوه بر این ایران توانسته حتی در میان سنی ها چه در فلسطین چه در میان کرد های سوریه وعراق و حتی مسیحی های لبنان و سوریه و دیگر ادیان و مذاهب در کشورهای منطقه نفوذ داشته باشد. در مقابل عربستان سعودی برای جا انداختن ایده خود مجبور شده به زور متوسل گردد چرا که دیدگاه وهابیت به تکفیر دیگران (یعنی یا طرف مقابل باید ایده آنها را قبول کند یا اینکه اگر قبول نکند کافر است و باید کشته شود) وابسته است، رفتاری که حد اقل می توان گفت در فضای نوین جهانی و اسلامی توسط عموم قابل پذیرش نمی باشد.
در سطح سیاست جهانی نیز عربستانی ها همین الگو را معیار رفتار خود قرار داده اند. آنها به جای اینکه تلاش کنند با اقناع و احترام متقابل نفوذ خود را در دیگر کشورهای همجوار گسترش دهند تلاش دارند با زور خواسته های خود را بر دیگران تحمیل کنند. به این معنا که یا دیگر کشورهای منطقه باید به خواسته های آنها تمکین کنند یا اینکه این کشورها را به آتش خواهند کشید.
ایرانی که در حین تحریم توانسته بود نفوذ خود را به دریای مدیترانه و دریای سرخ برساند قطعا پس از رفع تحریم ها از توانایی گسترش نفوذ بالاتری برخوردار می باشد و تصور اینکه حالا ایران بخواهد از نفوذ خود در سوریه و لبنان و عراق و یمن و… کم کند تصوری غیر منطقی می باشد. روابط ایران با ملت های این کشورها آنقدر صمیمی شده که می توان گفت این کشورها هم در ایران نفوذ دارند و ارتباط امروزه دیگر دوطرفه شده است.
بدیهی است همچون دیگر کشورهای جهان پس از برجام ایرانی ها به فکر گسترش ارتباطات ونفوذ خود به کشورهایی خارج از منطقه نیز خواهند بود (که البته در چند هفته اخیر شواهد زیادی از این دیدگاه را شاهد بودیم) و قطعا همین مساله پشتوانه قویتری برای ایران در منطقه خواهد بود کما اینکه امروزه شاهد آن هستیم همان آمریکایی ها و غربی هایی که تا چندی پیش یار بی چون و چرای عربستان سعودی و اسرائیل به حساب می آمدند دیگر عربستانی ها واسرائیلی ها احساس می کنند نمی توانند آن حساب قدیمی را روی حمایت آنها باز کنند.
عربستان فعلا روی تغییر حکومت در ایالات متحده و تغییر مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری در ایران حساب باز کرده و تلاش دارد اختلافات را تا آن زمان کش بدهد اما بد نیست سیاست مداران این کشور توجه داشته باشند که ایران و ایالات متحده هر دو دارای ساختارهای حکومتی ای هستند که سیاست خارجی آنها را تعیین می کنند، نه افراد، و اینگونه تغییرات روند سیاست خارجی آنها را تغییر نمی دهد و نباید خیلی روی سخنرانی های آتشین کاندیداهای جمهوری خواه آمریکا حساب باز کنند چرا که این سخنرانی ها فقط برای مصرف داخلی این کشور است و پس از به قدرت رسیدن آنها هم مجبور هستند بر اساس چهارچوب های تعیین شده سیاست خارجی این کشور عمل کنند.
شاید بتوان گفت الآن بهترین فرصت برای عربستان سعودی برای استقبال از میانجیگری ها ومذاکره با ایران می باشد چرا که هنوز ایران شبکه نفوذ و روابط خود را طبق برنامه هایش پهن نکرده و در صورتی که برنامه های گسترش نفوذ ایران جامه عمل بپوشد آنوقت سعودی ها مجبور خواهند بود از موضعی بسیار پایین تر با ایرانی ها سر میز مذاکره بنشینند.