گزارش و تحلیل

فرمول خوشبختی لف لاندائو

© Sputnikلف لاندائو
لف لاندائو - اسپوتنیک ایران
اشتراک
فرمول خوشبختی: کار، معاشرت و عشق - است.

قرن بیستم — دوران تکان ها و فجایع و  تغییرات بنیادی  اجتماعی بود.  این دوران  قهرمانان  و  شخصیت های  دولتی و اجتماعی و انسانهای کبیری را  خلق کرد.  در باره فراز و نشیب ها و لحظات سعادت بار و  تراژدی های شخصی، دوستی و خیانت  در  زندگی آنها در برنامه «  تاریخ روسیه: قرن بیستم» برایتان تعریف می کنیم.

لف لاندائو دشوارترین مسائلی را  که آدمهای ساده  از درک آنها  عاجز بودند  براحتی حل می کرد. برای نابغه ای که محاسبات را در ذهنش  انجام می داد نه کامپیور لازم بود (  که در آن زمان  هم وجود نداشت) و نه  دفتر  و مداد.  او برنده جایزه نوبل،  سه بار برنده  جوایز استالین و لنین شده بود و  بارها  مدال و نشان های  عالی را دریافت کرده بود. آکادمی  علوم اتحاد شوروی  او را به عنوان نابغه   فیزیک عالی   برسمیت می شناخت. او عضو انجمن سلطنتی لندن، آکادمی  سلطنتی هلند،  آکادمی ملی  علوم آمریکا بود و عضو افتخاری  دهها انجمن علمی  جهان بود.  لف لاندائو  بنیان گذار  مدرسه  خاص فیزیک  بود،  استانداردهای  آموزش  را برای فیزیکدانان — تئوریسین ها  طراحی کرد.  تئوری ای نیز برای خودش طراحی کرده بود. لاندائو با اطمینان می گفت: فرمول خوشبختی:  کار، معاشرت و عشق — است.  این فرمول به فیزیک ربطی نداشت  که شاید به این دلیل  لف موفق نشد واقعیت آن را  به اثبات برساند.

در آن سالها،  روابط عاشقانه  نابغه و  زیباروی شهرستانی موضوع صحبت  تمام  نخبگان علمی  شوروی  بود. همکاران  حسادت می ورزیدند و  تعدادی سعی کردند   از او تقلید کنند  که پایانش بد بود — دعواهای خانوادگی و  طلاق.  علت آن بود که آنها از سر و راز دانشمند کبیر  بی خبر بودند.  لف لاندائو  قبل از ازدواج  با زیبارو « کورا»  به همسر آینده اش گفت:  حسادت در  زندگی مشترک آنها جایی ندارد.  — مطابق با  « پیمان زناشویی عدم تجاوز» که توسط لف لاندائو طراحی شده بود، هر یک از آنها از حق  زندگی شخصی خود برخوردار بود. کورا با  موازین و مقررات  چنین زندگی خانوادگی عجیبی موافقت کرد.  او 5 سال در انتظار تقاضای ازدواج لاندائو بود و مقام معشوقه فیزیکدان کبیر دیگر برایش کافی نبود.  در آینده بارها از  قبول مفاد « پیمان  زناشویی عدم تجاوز»  پشیمان شد. اما موضوع صحبت ما در باره ازدواج «کورا» با « دائو» نیست.

لو  لاندائو  در شهری واقع در حاشیه دریای خزر  متولد شد.  استعداد  او باعث حیرت والدین و معلمان او شد. در سن 14 سالگی بطور همزمان در دو دانشکده  فیزیک — ریاضی و  شیمی دانشگاه باکو  تحصیلات عالی خود را آغاز کرد. بزودی درک کرد که فیزیک  رشته ای است که بدرد او می خورد، از اینرو شیمی را کنار گذاشت. موفقیت های تحصیلی چنان چشمگیر بود که پس از دو سال در  دانشگاه لنینگراد — یکی از معروف ترین دانشگاه های اتحاد شوروی — به تحصیلات خود ادامه  داد.

لف پس  دوره دکترا را به پایان رساند و  بعد در  انستیتوی  فیزیک — فنی  لنینگراد مشغول کار شد.  همانا در آنز مان،  جوان 19 ساله  در تئوری  کوانت بیداد کرد. او  مفهوم ماتریس چگالی به عنوان روش اساسی در آمار کوانتومی را معرفی کرد.  او تحصیلات بعدی خود را در انگلیس، آلمان، دانمارک  و سوئیس ادامه داد.  ملاقات با آلبرت اینشتین، پطر کاپیتسا و  نلسون بور  تصحیحات  قابل توجهی در  کار لاندائو وارد کرد.  به توصیه  بور،  بنیاد  « راکفللر»  به  دانشمند شوروی بورسیه  داد که  به تمدید  تحصیل او در خارج از کشور کمک کرد.

 در دهه 1930 میلادی ، لاندائو  در  خارکوف  کار کرد که در آن زمان پایتخت اوکراین شوروی بود.  در آنجا  لف برای نخستین بار  سیمنارهایی برای  بچه های نابغه  ترتیب داد که در رشته فیزیک — تئوری تحصیل می کردند.  امتحان خاصی   تحت عنوان «  حداقل تئوریک»  نشانگر پختگی شاگردان  در  کار در این رشته بود. این امتحان شامل تمام درس های ضروری  و تمام آن چیزهای بود که  برای  آغاز کار مستقلانه لازم بود. متقاضیان  باید 9 امتحان می دادند — دو امتحان ریاضی و 7 امتحان در رشته فیزیک.  این واقعیت که  طی 25 سال  فقط 43 نفر توانستند  امتحان « حداقل تئوریک»  را  بدهند، گویای آن است که امتحان فوق العاده سخت بود.

اواخر  دهه1930 میلادی  سالهای پاکسازی بود  و سازمان امنیت کشور آن را به اجرا می گذاشت. پاکسازی  مراکز عالی آموزشی را  نیز در برگرفت.  لاندائو  به دلایل زیادی  توجه  ارگان ها را بخود جلب  کرد:  پدرش  دستگیر شده بود، خودش چند سال در خارج از کشور  بسر برده بود و هرگز  وفاداری خود به غرب را پنهان نمی کرد.   علاوه بر آن اصل و نسب او اصلا «پرولتاری» نبود. لاندائو آدمی لجوج   بود که بر حقانیت کارهای خود تأکید می کرد  و به این دلیل  مناسبات او با  روسای مستقیم خودش چندان  راحت نبود.  اوایل سال 1937 میلادی  لف به مسکو   رفت و نزد آکادمیسین  پطر  کاپیتسا  کار کرد.

کاپیتسا دانشمندی خردمند  از لاندائو خواست احتیاط کند.  اما او دوست نداشت «پشت  غریبه» پناه بگیرد.  پس از  باخبر شدن از  دستگیری  و  تیرباران  چند تن از دوستان خوبش در خارکوف،    بهار سال 1938 میلادی  همراه دو  فیزیکدان جوان   اعلامیه ضداستالینی نوشت.  لف و دوستانش دستگیر شدند و بازرسی شروع شد.  او شانس آورد، زیرا « پاکسازی کبیر» رو به پایان بود.  بعلاوه لاندائو در  آن زمان با شخصیت های مشهوری دوست بود که آنها از  طرفداری  از او  واهمه نداشتند.  پطر کاپیتسا  نامه ای  برای استالین فرستاد و بشکل خاصی از خصوصیات اخلاقی  همکارش تعریف شده بود: « باید  شخصیت  لاندائو در نظر گرفته شود که صاف و ساده جوانی بد است. او  بدنبال اشتباهات  دیگران به ویژه  سالخوردگان معروف  می گردد و وقتی اشتباهات  را پیدا می کند  آنها را دست می اندازد. از این رو دشمنان زیادی برای خود  دست و پا کرده است».  اما کاپیتسا در ادامه نامه نوشت که  لاندائو  یکی از  با استعدادترین  فیزیکدانان  شوروی است  و از دست دادن او  ضرر بزرگی  برای علم شوروی خواهد بود.  نیلس بور نیز شخصا نامه ای برای  استالین فرستاد.  معلوم نیست  کدام نامه « وزین»تر بود، اما لاندائو بزودی آزاد شد.  لف در دوران حبس وقت تلف نکرد: او در باره مسائل هیدرو دینامیک فکر کرد  و  تئوری  امواج ضربتی را  طراحی کرد.  تمام محاسبات دشوار و پیچیده را در  سرش بدون دفتر و مداد انجام داد.

 کار مورد علاقه و  معاشرت با همفکران  زندگی دائو را  (که  همکارن اغلب او را به این اسم  می نامیدند)  زندگی  لف را جالب و کامل کرده بود.  ملاقات با « کونکوردا» (یا  کورا)   عشق —سومین عنصر  تئوری خوشبختی را به  فیزیکدان هدیه کرد.  احتمال  دارد که بدون  « کورا» لاندائو پروفسور و آکادمیسین نمی شد و مدال های پلانکا و  نوبل را دریافت  نمی کرد.

سرنوشت  آنها را در خارکوف با هم آشنا کرد.  زیبارو « کونکوردیا»  تصادفا  به این شهر سفر کرده بود.  از کی یف  از دست خواستگارش فرار کرده بود که می خواست با او ازدواج کند.  دیرتر « کونکوردیا» دانشجوی  دانشگاه خارکوف شد. پنج سال بعد  در  جشن پایان تحصیل  شخصی را ملاقات کرد  که از آشنایی با او  تحت نام  کورا لاندائو  وارد تاریخ شد.

لف به او گفت: « یک چیز را به خاطر  بسپار: حسادت در زندگی زناشویی ما جایی ندارد. من حتما معشوقه هایی خواهم داشت!  می خواهم زندگی  زیبا و جالب  و رنگارنگی داشته باشم.  نباید به آزادی  من سوء قصد شود!»  چنین  سخنانی قبل از  ثبت ازدواج هر عروسی را می ترساند. اما کورا تردید نکرد. او اطمینان داشت  که ازدواج او سعادت بار خواهد بود.

» عشق من نسبت به او  زیبا بود. عشق من  مرا به پله ای والا رساند و در کنار  نابغه قرار داد و کمک کرد در  جاده پر پیچ و خم  زندگی پیش بروم.  همگام شدن با او ممکن نبود. قدمهای من گره می خورد…»

کورا بعدها در  خاطرات خود از زندگی مشترکش با دائو تعریف کرد.  زیباروی شهرستانی نتوانست تا آخر  قوانین بازی  را بپذیرد.  راستش بندرت  هر زنی می تواند چنین رفتار آشکار و علنی شوهر خود را تحمل کند.  کورا  چنین قضیه ای را به یاد آورد:  دائو  دوید توی اتاق  و مرا در آغوش گرفت  و بوسید و گفت: «  خبر خوبی برایت دارم.  امشب  در ساعت 21.00  تنها به خانه بر نمی گردم،  دختری  برای تسلیم خودش  همراه من خواهد بود!  به او گفتم تو در ویلا هستی. ساکت بنشین، مثل موش توی لانه و یا از خانه برو بیرون.  شما ها  نباید یکدیگر را ببینید.  ممکن است این دیدار او را بترساند!  لطفا  ملافه های تازه را  توی کمد من بگذار!

کتابی که  کورا  پس از مرگ  شوهر مشهورش نوشت  به علت آشکارگویی  او حیرت آور است. البته این کتاب در  اتحاد شوروی   به چاپ نرسید اما بصورت دستنوشته در بین فیزیکدانان  دست به دست می گشت.   شرح   روابط عاشقانه  زندگی خود به فکر هیچ کس خطور نمی کرد.  روزنامه های جنجالی « زرد» در اتحاد شوروی وجود نداشت.  جای تعجب بود که « کورا»  در  دهه 1960  قرن گذشته توانست   خاطرات  خود را همانا به سبک   نشریات « بولواری» بنویسد.  کتاب او کاملا با روح زمان همخوان بود و حتی  به آثار  مارکس و انگلس استناد کرده بود.  در باره  خاطرات کورا  که  پس از مرگ او در  سال 1999 میلادی منتشر شد گفتند: این کتاب  یک زن بیمار  و هیستریک است».  او  دیوانه وار عاشق لاندائو بود. بطور ناخواسته  بدون آنکه به چنین اختلال روانی پی ببرد،  می خواست انتقام بگیرد،  از پزشکانی  که گویا  بخوبی  شوهرش را درمان نکردند ، معشوقه ها و  بالاخره  از « دائو» انتقام بگیرد که  تا آن حد باعث رنج و عذاب او شده بود.

کورا تمام عمر  در آرزوی آن بود که  مرد  عزیزش بالاخره  فقط به او تعلق داشته باشد، باهم سفر کنند.  آرزوی او بالاخره برآورده شد اما به چه قیمتی!

 در سال 1962 میلادی  لاندائو در یک  تصادف آسیب دید.  در واقع زندگی او به « قبل» و « بعد» از تصادف تقسیم شد.  40 روز  بیهوشی  با تنفس مصنوعی.   او را زنده نگه داشتند. حدود 100 پزشک برای نجات جان آکادمیسین تلاش کردند.از خارج از کشور، دارو و  متخصصان  و پزشکان مشهور  برای  درمان او به کشور پرواز کردند. پزشکان توانستند  دست به کاری غیر ممکن بزنند مرگ عقب نشینی کرد. اما لاندائو دیگر آن لاندائوی قبلی با قدرت کار ،   فکر سریع  و  غیرعادی و دانش  فوق العاده  نبود.

داستان  عشق و حسادت  « کورا« در اینجا به پایان رسید. حسادت ورزی نسبت به «دائو» بیمار دیگر فایده ای نداشت. باید او را درمان می کردند و دوباره به زندگی برمی گرداندند.  آنها باهم سفر می کردند، اما فقط به  استراحتگاه های درمانی.  معجزه ای که « کورا» امیدوار وقوع آن بود  رخ نداد.  لاندائو زنده ماند اما دیگر به « علم» برنگشت.  جایزه نوبل را در زمانی که بشدت بیمار بود دریافت کرد و 6 سال پس از آن تصادف جان سپرد.

کورا در توجیه رفتار  شوهرش گفت: « شوهر  من اول فیزیکدان و بعد انسان است». نوابغ همیشه متوجه نمی شوند  که نزدیکان خود را ناراحت می کنند و دل آنها را می شکنند.  لف هم  درک نمی کرد چرا « کورا»  نمی خواهد خوشبخت باشد.  او برای کورا نوشت: «  ما فقط یکبار زندگی می کنیم، آن هم مدت  خیلی کوتاهی،  زندگی دیگری وجود نخواهد داشت.  باید هر لحظه را  بدام انداخت.  در هر لحظه  باید زندگی  خود را  شادتر و جالب تر کرد.  هر روز  من از دانستن اینکه چه قدر امکانات  روشن زندگی بدون آنکه استفاده شوند از  دست می روند رنج می برم.  این مهم را درک کن: خساستی که من  نسبت به زندگی نشان می دهم  مانع از آن نیست  که  دیوانه وار عاشق تو باشم».

دائو نتوانست  « کورا» را خوشبخت کند.  او این موضوع را  درک می کرد و الا « کورا» را « رنج بر»  نمی نامید.  تئوری خوشبختی تنها تئوری بود  که لاندائو کبیر  نتوانست آن را  ثابت کند.  احتمالا اشتباهاتی در محاسبات   وجود داشت.

نوار خبری
0
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала